کد مطلب:326801 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:266

جمع آثار سید باب
خامسا مكمل این مقدمات، جمع كردن تمام توقیعات و نوشتجات حضرت نقطه، یعنی میرزا علی محمد باب و خطوط بدیعه ی او بود و همچنین جمع كردن نوشتجات خودش، آنچه دلیل بر اظهار عبودیت و خضوع خود و اقرار وصایت حضرت ثمره بود. در هر ولایت و پیش هر كس بود، الواح صادر نمود كه حضرت ازل جمیع خطوط و توقیعات حضرت نقطه را خواسته اند تا همه را جمع آوری كردند. از جمله نوشتجاتی كه در ولایت بود، والده ی آقا میرزا محمدعلی (پسر دوم میرزا حسینعلی ملقب به غصن اكبر كه سر جانشینی پدر با عباس افندی غصن اعظم در افتاد و فرقه ی بهائیه بر اثر این امر دو شعبه شد) را با خودش و خدمتكار به طهران فرستادند و یك بقچه آن را حضرات، با كمال خوف حمل كرده آوردند، ما بقی آن
نوشتجات كه به قدر دو یخدان بود خود حمل كرده به تهران آورده، حضرات برداشتند خدمت ایشان بردند. سر این مطلب و جمع آوری توقیعات را غالبا ندانستند. لكن مردمان با ذكاوت البته می دانند چه فایده داشته: اولا مداومت به آن آیات تاملكه برایش حاصل شود كه اگر ادعا نماید، به همان سبك بتواند چیزی بگوید. ثانیا آن خط بدیع، بالمره مفقود شود و خط خودشان جلوه نماید. رابعا اتم و اهم مقصود از جمع توقیعات این بود كه احكامی كه مخصوص بر ولایت و وصایت حضرت ثمره است، از میان خلق مرتفع شود بالجمله پس از جمع نوشتجات، به مرام خود نائل شدند و مدتها مشغول مطالعه و مشق آیات نویسی بودند. با وصف این مقدمات، جهارا مخالفت آغاز نكردند، مگر سرا و كمال ادب را نزد حضرت ثمره، منظور می داشتند كه تا اذن جلوس نیافته، هرگز در حضور حضرت نمی نشستند.

حتی از شخص موثقی شنیدم كه او حكایت می كرد از حاجی عبدالغفار و آقا محمد كاظم اصفهانی، كه شبی در بغداد كهنه، به خانه ای كه حاجی میرزا موسی جواهری پیشكش ایشان كرده [1] بود، خدمت ایشان رسیدیم. بعد از خوردن گز اصفهان و نمودن بعضی سئوالات و طول انجامیدن صحبت، شام آوردند. سبزی قورمه بود. جناب ایشان قدری خوردند. یك دفعه با كمال تغیر سر بر آورده با ناظر متغیر شدند، كه این بوی پیاز چیست؟ مگر شماها منع شدید حضرت ثمره را نشنیده اید [2] ناظر گفت به سر شما این خورش پیاز ندارد و شاید كاردش بوی پیاز می داده. فرمودند در خانه ای كه حضرت
تشریف دارند، چرا باید بوی پیاز در او وارد شود. اگر شام برای حضرت نبرده اید، البته نبرید و شام نخوردند ثانیا تدارك خورش كردند. آن وقت شام خوردیم. قضیه ی دیگر به خاطرم رسیده محض تنبیه غافلین كه از خواب بیدار شوند می نویسم و از برای من تفاوتی ندارد زیرا كه هر دو از یك دوحه اند الا آنكه كتمان حق نباید كرد و آن اینست كه پس از سفر بدشت، روزی جناب ایشان حضرت ثمره را در همین خانه به نهار دعوت كردند. من هم جوان بودم. برخاسته در نهایت خدمتگزاری تداركی دیدیم و منتظر بودیم كه تشریف بیاورند. در این اثناء جناب ابوی شما رسیدند. عیال ایشان كه كمال وجاهت را داشت با عیال برادر مكرم مرحوم كلیم هر دو دست از آستین در آورده، خودی آراستند و لباس های فاخر پوشیده با كمال نزاكت، منتظر ورود حضرت ثمره بودند كه جناب ایشان آمده و آن دو را با آن صباحتی كه داشتند، هفت قلم خود را آرایش داده، دیدند. فرمودند شما را چه شده كه هر دو خود را آرایش داد و مشاطگی كرده اید، اگر حضرت تشریف بیاورند، به هر یك از شما میل نمایند بر ما حرام می شوید. تا تشریف نیاورده اند شما لباسهای خود را تغییر بدهید. حضرات برخاسته وضع را تغییر دادند.


[1] به لطايف الحيل حاج ميرزا موسي را واداشتند كه تمام هستي خود را به ميرزا حسينعلي بخشيد.

[2] سيد علي محمد باب، هر چه را كه بوي بد داشته منع شديد كرده بود، مثل سير و پياز.